مرکزیت یافتن فرهنگ، یعنی زیربنا و مرکز ثقل یک جامعه را، فرهنگ آن در نظر بگیریم. در گذشته، مرکزیت حول محور های مختلفی قرار می گرفت، در رویکردهای قدیمی تر، مرکزیت با سلطه و نیروی نظامی هر جامعه بود، و هنگامی که مارکس نظریات خود را بیان کرد، مرکزیت در مطالعات جامعه شناختی کم کم به اقتصاد کشیده شد. رویکرد مارکس در مرکزیت دادن به اقتصاد، بیشتر مطالعات قرن بیستم میلادی را تحت سیطره قرار داده است و برای شناخت جوامع، جنبش ها و تحولات اجتماعی، اولین سرنخی که محققان به دنبال آن می گشتند، عوامل اقتصادی بود.
در این یادداشت، گذشته از بحث مرکزیت، به اهمیت خاصی که فرهنگ در شناخت جوامع دارد میپردازم.
رویکردها به فرهنگ متفاوت است، گروهی فرهنگ را یک عنصر بسته و شدیداً محتاج به کنترل میدانند، این رویکرد بیشتر در رژیم های ی - نظری ای وجود دارد که به گفتگوی بین فرهنگی قائل نیستند و دیگران را به چشم رقیب می بینند. یکی از افرادی که به تئوریزه کردن و مطالعه دقیق این رویکرد پرداخته است هانتینگتون بوده. او در نظریه ی برخورد تمدن ها، فرهنگ ها را به عنوان رقبایی که بر سر منافعشان هم دیگر را نابود خواهند کرد در نظر میگیرد(1). البته رویکرد وی، با انتقادهای مختلفی مواجه شد، از جمله اینکه سازمان ملل متحد، سال 2001 را در ابتدای قرن حاضر، به پیشنهاد رییس دولت ایران، سال گفتگوی تمدن ها نامید. جالب اینکه، روز 30 شهریور نیز از سوی دولت ایران روز گفتگوی تمدن ها نامیده شد، اما با روی کار آمدن دولت بعدی، در سال 1389، این روز از تقویم ها حذف شد.(2) فارغ از جهت گیری ی - اجتماعی، همین موضوع حاکی از تکثر نگاه هایی است که به فرهنگ وجود دارد، تکثری که در خود فرهنگ هم به طریق اولی موجود است و یکی از وظایف محقق مطالعات بین فرهنگی، توجه به این چندگانگی فرهنگی در سطح ملی و فراملی است.
نکته ی جالبی که در این مسئله وجود دارد، مرکزیت یافتن فرهنگ حتی در نظر افرادی که فرهنگ ها را در عرض یکدیگر و به عنوان رقیب بررسی می کنند است. در نظر هانتینگتون، این فرهنگ است که تمامیت تمدن را شکل می دهد و در نبردی که او بین جهان های تمدنی ترسیم میکند، فرهنگ ها هستند که مقابل هم قرار می گیرند(همان).
حال بیشتر به مفهوم و اهمیت فرهنگ می پردازم،فرهنگ فارسی معین واژهٔ «فرهنگ» را مرکب از دو واژهٔ «فر» و «هنگ» به معنای ادب، تربیت، دانش، علم، معرفت و آداب و رسوم تعریف کردهاست.(3)
واژهٔ فرهنگ در پهلوی ساسانی به صورت «فره هنگ» آمدهاست که از دو جزء «فره» به معنای پیش و فرا؛ و «هنگ» به معنای کشیدن و راندن، ساخته شدهاست. در نتیجه «فرهنگ» به معنای پیشکشیدن و فراکشیدن است. به همین سبب است که فارسیزبانان فرهنگ را سبب پیشرفت میدانند.[4]
با مطالعهٔ متنهای باستانی ایران، درمییابیم که واژهٔ «فرهنگ» از دورهٔ پارسی میانه است که وارد فرهنگ ایران میشود و پیش از آن کلمهای که به معنای فرهنگ باشد در این زبان وجود نداشت.
در اهمیت نقش فرهنگ در شناخت جوامع، به عوامل متعددی اشاره شده است، مانند اینکه فرهنگ، برایند همه ی دارایی هویتی جامعه، مانند هنر، تفکر و عشقی است که در گذر قرون و اعصار، به نسل حاضر در جوامع مختلف رسیده است (5)
فرهنگ در عمل نیز، نقشی کنترل کننده بر رفتارهای افراد دارد. فرایند جامعه پذیری اشخاص، در بستر فرهنگ رخ می دهد. در نگاهی کلان، سیستم آموزش و پرورش، سیستم دانشگاهی، ادبیات و رسانه های یک جامعه، همه تحت عنوان فرهنگ قابل جمع هستند. از این رو، بی راه نیست که بگوییم فرهنگ، تعیین کننده ترین نقش را در همه ی تصمیمات خودآگاه و ناخودآگاه دولت ها و ملت ها بازی می کند.
تهاجم فرهنگی چیست؟
با توجه به اهمیت بالای فرهنگ، گاهی جهت حل تضادهای بین فرهنگی، به روشهای غیر دموکراتیک و هجومی توصل می شود.
تهاجمِ فرهنگی به معنی انتقال معانی میان نظامهای فرهنگی بدون رضایت دوطرفه است. به عبارت دیگر، اگر یک نظام فرهنگی، ارزشهای خود را با استفاده از قدرت بر نظام دیگری تحمیل کند، تهاجم فرهنگی صورت میگیرد. برخلاف مبادله فرهنگی که در آن نظامها توسعه یافته و تغییرات را برمیتابند؛ در تهاجم فرهنگی، ارزشهای اصلی هر نظام مورد تردید قرار میگیرد و به مرور زمان نظامهای ارزشی و فرهنگی از بین میروند.(6)
در هر حال، هدف از این پست، بیانی کلی از اهمیت فرهنگ در مطالعات شناخت جوامع و مطالعات ارتباطات بین فرهنگی بود؛ همچنین تهاجم فرهنگی به عنوان یکی از روش های مرسوم در روبرو شدن با فرهنگ دیگران (که امروزه به شکل ویژه ای توسط کشورهای مختلف مخصوصا کشورهای غربی انجام میگیرد) معرفی شد.
البته ذکر جزئی تر نقش و اهمیت فرهنگ در ارتباطات، مجال و مقالی مفصل و جداگانه میطلبد.
درباره این سایت